#دلنوشته
#به_قلم_خودم
آقاجان آنقدر جمعه ها رو شمردم بی تو آنقدر بغض خود را در سینه فشردم بی تو
دیگر طاقت فراقت را ندارم یا صاحب الزمان،این غروب جمعه ها بی تو بدجور مرا دلگیر می کند
آقاجان من که به دردتون نخوردم ولی بی تو هر لحظه غم و غصه ها مرا پر میکند
یا صاحب الزمان گره افتاده به کار دل من آقا جان کس نتواند که گره باز کند از کار من،خودت باز کن گرهه مشکل من
راستی آقای من ،من اگر منتظر راه توام پس چرا تاکنون نمردم از غم فراقت آقا؟
هر جور حساب کتاب کردم دیدم من از این داردنیا سودی نبرده ام
یا صاحب الزمان اگر من راهی خاک شدم گذری کن به مزارم به خدا محتاجم
نشد قسمت من تا ببینم گل روی شما را اگر بودم قسمتم شد آقاجان دست این بنده را هم بگیر سخت گرفتارم و محتاج نگاه تو
می دانم که اگر نیم نگاهی بکنید دیگر گره مشکل من باز می شود آقا جان
اگر قسمت من نبود که مشکل من به دست شما باز شود،بعد مرگم حتما گذری به مزارم داشته باشید یا صاحب الزمان سخت محتاج حضورت هستیم
عمر ما در طلب دیدن آن یار گذشت
باز هم جمعه ما بی رخ دلدار گذشت
سخن این نیست که ما منتظرش می مانیم!
نکته اینجاست که روز و شب ما تار گذشت
اولین جمعه سال جدید است آقا بیا ،بیا و تمامش کن این انتظارهارا